![]() بشنو از نی چون حکایت میکند از جدایی ها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفرینم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سرمن از ناله ی من دور نیست لیک چشم و گوش راآن نور نیست
این بود شعر مولانا.امیدوارم از این مطلب خوشتان آمده باشد. نظرات شما عزیزان:
گل نرگس اللهم عجل الولیک الفرج... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |